دُرج

وب نوشت سعید فانیان

دُرج

وب نوشت سعید فانیان

درباره من

در  باره ی من

   

    متولد اول اردیهشت 1337 در یزد هستم ، دوره ابتدایی را در دبستان معزی شرف آباد گذراندم دبستان معزی را سید محمد فانیان پدر بزرگم (پدر مادرم)در سال 1307 در ملک خود در شرف آباد 30 کیلومتری یزد پایه گذاری کرده بود دوره ی اول دبیرستان (سیکل) و 2 سال اول دوره دوم دبیرستان را در دبیرستان بیست و پنج شهریور (17 شهریور فعلی ) در محله دولت آباد یزد و سال آخر را در دیبرستان  تعلیمات اسلامی مروج واقع در پشت میدان تاریخی امیر چقماق یزد خواندم و در همان سال راهی دانشگاه در تهران شدم (1355 -1354) طی دوره کارشناسی علوم سیاسی در دانشکده ی علوم سیاسی و اجتماعی همزمان شد با تحولات انقلاب ،در ان دوره از دانشجویان فعال دانشگاه و در مقطع تعطیلی دانشگاه عضو شورای هفت نفره ی انجمن اسلامی دانشکده بودم  در دوره ی وقفه دانشگاه ها که به عنوان انقلاب فرهنگی تعطیل شده بود در حالی که یک ترم به پایان لیسانس داشتم در تابستان 1359 در امتجانی شرکت کردم که نتیجه ان مدیریت مدرسه راهنمای ذوقی (پاسداران اسلام ) در سن 22 سالگی بود سال 1360 به مدیریت دبیرستان سلمان فارسی در منطقه 17 آموزش  و پروش تهران واقع در خیابان عبید زاکانی ، دو راهی قپان در خیابان قزوین انتخاب شدم ان مقطع برای خود دورانی جالب ، عجیب و متفاوت بود  دوره یک سال و نیمه ی مدیریت دبیرستان سلمان فاسی  نیز داستان ها ، خاطرات و اتفاقات جالبی  دارد  سال 1361 پس از یک دوره ی کار آموزی به سردبیری اخبار نیمه شب رادیو برگزیده شدم از اوایل سال 1362 دوره ی تربیت مدرس را که عبارت بود از کارشناسی ارشد + مدرسی و سه سال و نیم برای تربیت اعضای هیئت علمی دانشگاه ها  پیش بینی شده بود آغاز کردم و چون  اولین دوره ی تربیت مدرس و به طور کلی از اولین دوره های عالی دانشگاه های بعد  از انقلاب بودیم دوره ی پیش بینی شده ی سه و نیم سال  شش سال طول انجامید و سال 1367 دوره ی مدرسی را به پایان رساندم در این دوران تحصیلی درس های زیادی با استادانی مختلف و با دیدگاه های متفاوت و گاه متضاد ولی مطرح و  صاحبنظر در حوزه تخصصی خود داشتیم از جمله درس هایی با استادانی چون دکتر هوشنگ  مقتدر (روابط بین الملل وسیاست خارجی)،  دکتر رضا رئیس طوسی (تحولات سیاسی معاصرایران)، دکتر منوچهر محمدی (انقلاب اسلامی  وتئوریهای روابط بینالملل)،  دکتر حسین بشیریه ( اندیشه سیاسی)و آیت الله اسد الله بیات(فقه سیاسی )،دکترقاسم شعله سعدی(حقوق بین الملل)، مرحوم علامه جعفری (اندیشه های سیاسی)،آیت الله عمید زنجانی (قانون اساسی) ،ایت الله مصباح یزدی (کنفرانس جامعه شناسی و اسلام)  آیت الله حسن مصطفوی (فلسفه ومنطق اسلامی)  دکتر علی شریعتمداری (روانشناسی تربیتی ) دکتر عبدالکریم سروش (فلسفه علم )دکتر فرهنگ رجایی(روابط بین الملل و زبان تخصصی ) و . .
در صدا سیما پس از سردبیری خبر ، از نیمه دوم سال1364  مدیر اخبار شهرستان ها سپس اخبار خارجی  واحد مرکزی خبر و از آبان 1367 رئیس واحد مرکزی خبر شدم ، واحد مرکزی خبر در آن مقطع خبر گزاری صدا سیما و تنها خبر گزاری صوتی و تصویری کشور بود سال های 1371 تا سال های 1373 ریاست واحد مرکزی خبر و پخش اخبار صدا و سیما را هم زمان به عهده داشتم در این مدت به دلیل اینکه اخبار مراکز استانها نیز تحت نظارت واحد مرکزی خبر بود تقریبا به همه استانها واکثر شهرهای بزرگ کشورمان سفر کردم  بعد از واحد مرکزی خبر  مدیر کلی برنامه های سیاسی ،سال ها ی 75 تا 78 مدیریت نمایندگی صدا و سیما در لندن ،سالهای 79 تا 81 نیز مدیر کلی دفاتر خارج از کشور صدا و سیما و قائم مقامی معاونت ارتباطات و امور بین الملل را عهده دار بودم همچنین  از ابتدای سال 82 تا آبان 1388 مدیریت شبکه های جهانی جام جم را بر عهده داشتم  و در این مقطع با حدود 29 سال  سابقه  کار  بازنشسته شدم
     طی همه این سال ها به دلیل علاقه ام به تدریس و اینکه عضو هئیت علمی بودم در دانشگاه های مختلف تدریس داشتم ،دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران سال های 65 تا 67 و در سال های بعدی دانشکده روابط بین الملل وزارت امور خارجه ، دانشکده صدا و سیما ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرکز و در این اواخر هم با دانشگاه  جامع علمی کاربردی دانشکده فرهنگ همکاری داشته ودارم. طی سال های گذشته در فضای دانشگاه ، خبر و هنر ،ارتباط با هنرمندان ،سیاستمداران ،اندیشمندان  نکات وگفتنی هایی دارم  امیدوارم بتوانم به مرور برخی از خاطرات ، تجربیات وگوشه هایی از دیدگاه ها یم و نکانی از دغدغه هایمان را بازگو کنم

به یاد مادرم

  بدون تردید مادر در خلقت نزدیکترین موجود و نزدیکترین انسان به هرکس در زندگی اوست  همچمین عجیب است که با وجود توصیه و تاکید مکرر و موکد ادیان اللهی بویژه اسلام و اولیائ اللهی بویژه رسول مکرم  اسلام ( ص ) به خدمت و محبت و عزت والدین خاصه مادر و تلاش محدانه فرزندان، آنکه در محبت و عطوفت و ایثار همچنان و همواره پیشتاز است و از هیچ چیز فروگذار نمیکند مادر است ، مادرانی که در فرهنگ و سنت ما تا هستند خوشحالی و امیدواری و آینده شان همه و همه برای فرزندانشان است ،ضمن تکریم همه مادران و تعظیم در برابر بزرگواریهایشان ،در سالگرد درگذشت مادرم برای او و سایر مادران رخت بر بسته از این جهان طلب رحمت و مغفرت میکنم و دو قطعه شعر (نجوا ،زمزمه ) که به هنگام بیماری سخت او و نیز زمان درگذشتش گفته ام در اینجا میآورم .
      مادری  دارم ،گرفتار  تب  است                     روزهایش روزهایی چون شب است
     چندوقت است روز و شب بر روی تخت            روزگار از او گرفته است سخت بخت
      بهره ای  از لذت  دنیا   نبرد                               از غم خرد و کلان در هم فسرد
      حال و وضعش قابل تفسیر نیست                     من نمیدانم بر او تقدیر چیست 
       کس ندیده  خشم در  رفتار او                             یا که زهر و طعن در گفتار او 
         کی توانم پاسخی یک در هزار ؟                        سوختن ها لطف های بیشمار
         ای خدای من نگهدارش توباش                        مرهمی بر جسم بیمارش تو باش 
                                                  *   *    *     *
           گفتند مادرت که به بستر فتاده بود                 وقت سحر ز عالم فانی برید و رفت
           یادش همیشه همدم و همراه ما بود              مهری به جان تک تک ما آفرید و رفت
            چندی برای رفتن خود پر گشوده بود               اینک ز آشیان مو قت پرید و  رفت
              غمخوار ما همه بود با تنی نحیف                 از دست روزگار الم ها کشید و رفت
              

شهدای سلمان فارسی

 ذکر مجدد خاطرات دبیرستان سلمان فارسی در حقیقت یادی است از دوران خاص و فراموش نشدنی از تاریخ ما، همچنین گرامیداشت پاکبازی ها و ایثارهای عده ای جوان که در ابتدای دوره جوانی در راه آرمان و عقیده و کشور خود جانفشانی کردند . در سالهای ۶۰ و  ۶۱ همراه با اوج گیری و تداوم جنگ ،روح حماسی در میان جوانان و نوجوانان آن روزگار اوج گرفت به حدی که تصور آن برای جوانان امروز و یا تصویر و تداعی آن در رسانه ها ی موجود ممکن نیست، یا خیلی مشکل است. در دبیرستان سلمان فارسی منطقه  ۱۷ تهران یا محدوده دو راهی قپان (عبیدزاکانی، خیابان قزوین )سال ۱۳۶۰ که در یادداشت های قبلی یکی دوبار از آن یادشد، شور و حال  و فضای معنوی عزیمت به جبهه و شرکت در دفاع از کشور و آرمان های آن وصف نشدنی بود .البته این جو مختص به دبیرستان سلمان فارسی نبود کوچه ها و محلات آن محدوده ،میدان فلاح ( ابوذر ) ،مسجد ابوذر ، پل امامزاده معصوم ،محدوده امام زاده حسن و تمامی کوچه ها و دبیرستان های جنوب شهر کمابیش نزدیک به همین وضعیت را داشتند، با این تفاوت که دبیرستان سلمان فارسی بیش از  ۱۸۰۰  دانش آموز داشت همچنین انجمن اسلامی دبیرستان پر تعداد و فعال بود ، همانطور که در یادداشت های قبلی نوشته ام من از شهریور ۶۰  تا آذرماه  ۶۱  مدیریت دبیرستان را برعهده داشتم و به دلیل ادامه تحصیل مجبور به ترک آن مجموعه شدم ،در همان مقطع چندین نفر از دانش آموزانی که به جبهه رفته  بودند به شهادت رسیدند و در یک سال بعداز آن تعداد شهدای این دبیرستان  به بیش از سی تن رسید. آنگونه که بعدها شنیدم ،آمار شهدای دبیرستان طی دوران دفاع به بالای ۱۵۰ نفررسیده است ، امیدوارم که  خداوند آنان رابا اولیائ وانبیائ خود محشورکند و ما را پاسدار حرمت خون این عزیزان بدارد.انشااله
عکسی را یکی از دوستان فعال در انجمن اسلامی دبیرستان در آن دوره برایم فرستاده است که در آن من به اتفاق آقای فریدون احمدوند معاون آنزمان و مدیر بعدی دبیرستان و آقای محمد حسین اکبری معاون دیگر دبیرستان همچنین بیش از بیست تن از اعضای انجمن اسلامی دبیرستان حضور داریم این عکس در اوایل سال ۱۳۶۰ و در حیاط دبیرستان گرفته شده است ، برخی از دوستان حاضر در جمع که نامشان در یاد و ذهنم مانده است عبارتند از  :الله یاری ،باقری ،قهرمانی نژاد،سلمانی ، صفرخانی ،نورخدا، تنها یکسال بعد از  تاریخ عکس ،سه تن از دانش آموزانی که در جمع حضور دارند به شهادت رسیده اند  که نام دو نفرشان را در یاد دارم یکی از آنها آقای نجفی است که در عکس نفر سوم ردیف اول (نشسته از چپ ) دیده میشود و فرد دیگر آقای جمالی است که تصویر او در ردیف ایستاده از راست نفر چهارم دیده می شود .
روحشان شاد و نام و یادشان جاودان باد .