دُرج

وب نوشت سعید فانیان

دُرج

وب نوشت سعید فانیان

این روزهای شب عید نوروز

 این روزها با وجود حضور وسیع ویروس نا میمون کرونا در همه جای کشور ، محدودیت ها و تلخی های  مختلف ناشی از این بلیه جهانی ،همچنین  فشار کمرشکن تورم و گرانی  همه نیازهای زندگی روزمره ، باز هم  نمیتوان از نوروز و عیدی و بوی بهار برای کودکان  و کوچکترهای خانواده نگفت ، طبعا  قانع کردن کودکان به نپوشیدن لباس نو یا نخوردن آجیل و میوه برای اقشار کم بضاعت ، در طول سال سخت است ، اما این ایام سخت تر است ، چون در جامعه برخی دارند ، برخی ندارند، بعضی میتوانند ، بعضی نمیتوانند ، توجیه کردن بچه ها در خانواده های نادار و کم بضاعت به رعایت پروتکل های بهداشتی و رعایت موازین برای درگیر نشدن با بیماری به مراتب آسانتر است ، چون اپیدمی کرونا ، دارا و نادار ، ثروتمند و فقیر نمی شناسد و همه اقشار برای پرهیز از آن تلاش میکنند ، اما لباس نو ، عیدی ، تفریح و عید دیدنی های  با پذیرایی های متفاوت را عده ای به هر صورت دارند و اینکار ، وضعیت رابرای آنهایی که ندارند و نمیتوانند  ،بسیار سخت تر میکند. توجیه و اقناع  کودک خردسال برای نداشتن ، نخوردن و نپوشیدن نوروزی تقریبا غیر ممکن است، بنابراین در حد توان و محدوده اثر گذاری خود  میتوانیم این ملاحظات را رعایت کنیم ، هرکدام  از ما  میتوانیم با مهربانی و امید آفرینی  به نحوی آبرومندانه دلی را شاد کنیم ،.

همین تلاش ها ، همراهی ها  وتوجهات  میتواند اتمسفر سنگین محیط ما  ، تلخی ها و خستگی های اطرافیان مارا تا حدی  تلطیف  و  دل هایی را شاد کند . قصدم نصیحت نبوده و نیست  ، که هم تکراری است و هم کم یا بی تاثیر ،انشاالله که در روزهای پایانی سال کهنه و ورود به سال نو، مهربانی هادر جامعه بیشتر و بیشتر   و ناکامی ها و نامرادی ها کمتر و کمتر شوند و آینده ای دلچسب و امید بخش  پیش روی ملت ایران به ویژه نسل جوان باشد . پیشاپش نوروزتان پیروز و هر روزتان نوروز باد

بچه های سلمان فارسی

بچه های دیروز دبیرستان سلمان فارسی که ازشان یاد میکنم و تا بحال دو مطلب دیگر هم از خاطرات دوران دانش آموزی آن دوستان در این وبلاگ نوشته ام ،حالا اکثرا بازنشسته شده اند و بعضی دارای نوه هستند. به عبارتی دوستان دانش آموز سال های ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ که آنزمان با ایشان مرتبط بوده ام  حالا متوسط سنشان حدود ۵۲، ۵۳ سال به بالاست  . قبلا نوشته بودم که با سه چهار تن از آن دوستان ارتباطمان را حفظ کرده ایم به ویژه آقای داود عزیزی و آقای محمد رضا سبزه ، با آقای داود اللهیاری و آقای قهرمانی نیز تا مدت ها در ارتباط بوده ایم .  دوست دیگری بنام آقای حسین احمدی نیز با محبت و تلاشی که داشته است از حدود سال ۱۳۸۶ در ارتباط شده ایم و گاهی سراغ دوستان را میگیریم .به واسطه دوستان از فعالیت های آقای یونس باقری دانش آموز فعال آن روزها و محقق و قرآن پژوه سالهای بعد همچنین محمد رضا توپچی دانش آموز آرام و متین آن سال ها و قهرمان کشتی کشور و آسیا و پهلوان کشور در سال ۱۳۶۸،  چند سال های دبیرستان  اطلاع دارم.

همین دیروز دوستی بنام آشنا ذیل مطلب  خاطرات دبیرستان سلمان فارسی که اصل نوشته آن مربوط به سال ۱۳۹۰ است ،پیغام گذاشته بود، اظهار لطف کرده بود و خواسته بود که در  مورد حال و هوای آنزمان و دوستان دانش آموز و خاطرات مشترکشان باز هم بگوییم و تعریف کنیم ، واقعیت این است که مطلب حاضر نه مقاله است نه یادداشت فرهنگی یا رسانه ای صرفا یاد و ذکر خیری است از صفا و صمیمیت های تکرار ناشدنی جمعی از همراهان سال های خاص در زندگی مان ، سال هایی که هنوز مرام و معرفت بچه های جنوب شهری  و صفا و صمیمت مردم این سامان رنگ نباخته بود .

بیشترین انگیزه ام برای این یادآوری دعوت از دوستان دانش آموز در آنزمان است که اگر به هر دلیل و شیوه ای در جریان قرار گرفتند ذیل این یادداشت پیام بگذارند و یا به دوست دیگری اطلاع دهند ، شاید جمع بیشتری از احوال هم مطلع شوند .

شخصا طی سالهای گذشته در کنار کارها و گرفتاری های روزمره برای یافتن عزیزان و ارتباط با دوستان قدیمی تلاش کرده ام .  هفته اول مهر سال  ۱۳۹۵ بعد از مدت های طولانی( ۳۵ سال ) به منطقه ۱۷ آموزش و پروش و محل قبلی دبیرستان در دو راهی قپان ، خیابان عبید زاکانی، کنار خط آهن تهران تبریز سر زدم ، خیلی چیزها عوض شده بود ، بقول یکی از دوستان دبیرستان قدیمی هم سرجایش نبود ، خیلی پرس وجستجو کردیم بالاخره دبیرستان تازه مرمت شده ای به ما نشان دادند که روی تابلو آن نوشته بود دبیرستان شهدای دانش آموز ، هفته اول مهر بود و تعدادی از دانش آموزان در حال کمک کردن برای جابجایی وسایل و استقرار دبیرستان بودند . لابد سایر دانش آموزان هم که بعید است که در زمان مراجعه بیش از نیمی از تعداد نزدیک به جمعیت ۲۰۰۰ نفر سال ۱۳۶۰ باشند، در منزل منتظر اتمام نقل و انتقال بوده اند ،  به دفتر مدیر سر زدیم مدیر جوانی  در دفتر دبیرستان  که معلوم بود تازه منصوب شده ، و حواسش  هنوز متمرکز نبود در حال استقرار بود  . نتوانستم در زمان کوتاه ده دقیقه ، یک ربع قضیه و پیشینه  ۳۵ سال قبل دبیرستان را برایش تعریف کنم ، تنهاگفتم  ۳۵ سال پیش در این دبیرستان مدیر بوده ام  و در همانحال بسته کتابهایی که برای اهدا  همراه برده بودم ،تقدیم  و اضافه کردم که مختصر اینکه ،  کتابی از کتابخانه  دبیرستان از سال ،۱۳۶۱ نزد من مانده بود ، به همراه تعدادی کتاب تازه که مناسب مقطع دبیرستان است برای تقدیم و تحویل به کتابخانه دبیرستان سلمان فارسی خدمت شما آورده ام ، مدیران جوان هم گفت بسته کتاب را همان گوشه بگذارید ، معاونان که سرشان خلوت شدمیگویم بررسی کنند اگر مناسب بود! در کتابخانه بگذارند ، تشکر کردم و آنجا را ترک کردم .


خود آمار دقیق پنداری

شاید این واژه خود آماردقیق  پنداری غریب باشد یا صحیح نباشد ، همانطور که برخی از واژه های من درآوردی دیگری که این روزها در محیط های بحث و نظر ، شبکه های اجتماعی ، برخی رسانه ها و در پهنه وسیع  فضای مجازی مرسوم و معمول شده چندان رسا نیست اما بالاخره منظور را میرساند .خود حق پندار ، خود مرد رند پندار  و . . .

خلاصه اینکه بارها می بینیم که نویسنده ای در روزنامه یا یک روحانی روی منبر یا کارشناس و مجری در صدا و سیما در موضوعی تکرار میکند که مردم فلان چیز را نمی پسندند ، اکثر مردم بر این باورند که . . ما مردم، موافق فلان موضوع نیستیم . معلوم نیست این تعابیر عام را به کار بردن ، از جانب دیگران به ویژه اکثریت نظر دادن ، اکثریت را موافق نظر خود دانستن  همراه با اقلیت و ناچیز بودن مخالفین نظر خود را براساس کدام آمار اعلام میکنند . عجیب اینکه بر اساس آن امار اعلامی در بحث نتیجه گیری هم میکنند به اصطلاح نسخه کاربردی هم میدهند ؟! مگر امثال این گویندگان چه آماری از جامعه دارند ، چند بار بطور علمی نظر سنجی کرده اند یا حاضر به برگزاری نظر سنجی یا بالاتر از آن مراجعه به آمار عمومی شده اند .؟

در این گونه موارد  بهتر است گوینده تنها از نظر خود بگوید یا نظر برخی مردم و برخی از صاحب نظران  . .

زمانی  یک فردی نامه عاشقانه به دوست و نامزدش نوشته بود که اگر بیایی یا مرا بپذیری دنیارا به پایت می ریزم ، هرچه بخواهی برایت فراهم میکنم  و . . . از این جملات عاشقانه کم خرج زیبا ، دریافت کننده پیام گفته بود حالا خودمانیم مگر چند چندم دنیا را داری که میخواهی همه دنیا را به پایم بریزی ، آخه چرا اینقدر خالی بندی ، لا اقل بگو تمام دنیایم که البته آنهم نشدنی است یا بهتر است بگویی تمام تلاشم را میکنم چرا از حساب کل جهانیان خرج میکنی ؟! 

عاقلانه تر ، ماندگارتر و پر اثرتر این است که گویندگان و کارشناسان تنها از دیدگاه خود سخن بگویند یا آن طیفی که احساس میکنندهم نظر هستند و نه بیشتر از آن