اینکه انقلاب بعد از قریب چهار دهه نقد شود ،نکات ضعف و قدرت ،موانع و مشکلات ، مسیر آینده ،آرمان ها ، ایدآلها و همه ابعاد آن نقل و نقد شود امری جالب بلکه لازم است .اما با فرض فراموشی مردم که البته باور بسیاری در صحنه سیاسی است یا با در نظر گرفتن بی اطلاعی نسل جدید از رویدادهای گذشته که به واقع این بی اطلاعی امری طبیعی است .شریک شدن بسیاری از افراد در انقلاب و خود را سهیم و شریک مسیر انقلاب معرفی کردن برای نقد محکم تر و مخالفت اساسی تر از آن شگرد های روزگار است که خواندن دست این گونه افراد نیاز به شناخت دارد . فرض کنید فلان شخصیت یا فرد معروف در داخل یا خارج از کشور که هیچ نسبتی با انقلاب نداشته است اینک ضمن انقلابی خواندن خود ( البته در گذشته ) شروع میکند به نقد، نفد ،استدلال و نتیجه گیری بر اساس یک دروغ بزرگ و بدنبال آن سهم خواهی با این مضمون که ما انقلاب نکردیم که . .
این موضع را اگر یک انقلابی واقعی و از روی خیر خواهی و دلسوزی بگیرد امری کاملا عادی است اما فرد یا افرادی که هیچ وقت میانه ای با انقلاب و انقلابی گری نداشته اند و تا آخر در موضع مخالف و مقابل بوده اند و اینک ژست نقادی و سهم خواهی گرفته اند در واقع هم مردم را نادان و فراموشکار فرض کرده اند هم بابت گذشته خود دروغ میگویند هم اینک بی وجه سهم خواهی میکنند . حرکت اینگونه افراد برای آنهایی که سنی ازشان گذشته یا اطلاع بیشتری از وقایع کشور دارند سخت تر و سنگین تر است تا آنهایی که از ابتدا مخالف انقلاب بوده و هستند.