دُرج

وب نوشت سعید فانیان

دُرج

وب نوشت سعید فانیان

زنگ آخر ، غالبا غیر قابل پیش بینی !

زنگ آخر یک مفهموم ، یک نشان و یک قرار  است که در موقعیت های مختلف با احساسات متفاوت ، تلخ و شیرین برای هرکدام از ما طی سالهای زندگی تجربه میشود .

 - بسیاری از موقعیت های زنگ آخر پیش بینی نشده است ،..

--ترم دانشگاه که تمام میشود ، آخرین جلسه معمولا از قبل مشخص است ولی اکثرا  جلسه آخر پیش بینی نشده  اتفاق میافتد ،  به این نحو که با وجود مشخص بودن جلسه آخر ،غالبا یک جلسه قبل تعطیل میشود ، استاد نمیاید یا دانشجویان جلسه ماقبل آخر را طبق توافق و تصمیم جمعی به کلاس نمی روند ، البته گاهی استاد را نیز در جریان قرار میدهند که به زحمت نیافتد ،!

-- زنگ آخر مدرسه ، بچه ها آنقدر سرگرم تکرار شوخی ها و دوستی ها و مطالب درسی هستند که کمتر در آخرین بودن آن تامل میکنند ، اما در اولین هفته بعد از آخرین جلسه ،دلتنگی ها شروع میشود و نسبتا مدت زمان طولانی می بایست صبر کنند ، معمولا آن جمع اولیه  و فضای قبلی رفاقت ها عینا تکرار نمیشود ، دوستی با خانواده اش مهاجرت کرده و از آن محله و مدرسه رفته اند ، معلمی جابجا شده ، گاهی ، خدای ناکرده کسی در این میان  به دلیلی فوت کرده . .

-- برای من همانند سایرین  مواردی که گفته شد بارها تجربه شده است ، اما یک بار زنگ آخری که به ناگهان با آن روبرو شدم  کاملا غیر منتظره بود .. . 

--- بارها وقتی برای دیدن پدر و مادر به شهرزادگاهم سفرمیکردم  ،به محض رسیدن به درب  منزل قدیمی مان ، زنگ را به صدا درمیاوردم ، به فاصله یکی دو  دقیقه یکی از ایشان و غالبا مادر میامد و  در را باز میکرد ، اما عاقبت روزی رسید که زنگ زدم  و کسی در را باز نکرد .! غافلگیر شدم این اولین بار بود که زنگ خانه پدری را میزدم و کسی در را باز نمیکرد و مجبور شدم به جای دیگری بروم ، پدر بیمارستان بود و مادر را  که کسالت داشت یکی از خواهران برده بود منزل ، هرچه بود ، روال گذشته در اینجا به پایان رسیده و متوقف شده بود .  شرایط جدیدی آغاز شده بود که دیگر برگشت نداشت . تازه یادم افتاد دفعه قبل که زنگ خانه را زده بودم، آخرین زنگ با روال و شرایط سابق  بوده ، بدون اینکه در لحظه متوجه  غتمیت بودن آن دم شده باشم.! !

 -- زنگ آخر در زندگی همه ما بارها به صدا در میآید ، چاره ای نیست ، مگر اینکه قدر زمان ، سلامتی و نعمت دوستان  و اطرافیانمان را بدانیم تا ناگهان زود دیر نشود .

 -- دوستی از همدوره ای های دانشگاه را به لطف اطلاع رسانی دوستان دیگر و کارآمدی فضای مجازی بعد از سال ها بی اطلاعی و بی ارتباطی پیدا کردم و تماس هایمان برقرار شد . پس از چندی مطلع شدم که اخیرا بنابرتشخیص پزشک آنژیو شده است و کسالتی دارد .برای احوالپرسی  بهش زنگ زدم ، میگفتد در مرحله آنژیو  رگ دچار پارگی شده بود به من اطلاع دادند ، چاره جویی شد و خدا را شکر به خیر گذشت ، نیم ساعتی صحبت و درد دل داشت ، گفتم با توجه به نقاهتی که داری ( از کم نفسی مشخص بود ) انشاالله بعد از بهبودی کامل ، مبسوط صحبت میکنیم ، کمتر از ۲۴ ساعته بعد خبر رسید که ناگهان فوت کرده ، خدا رحمتش کند ، آقای آقا جانی دوست و هم دانشگاهی قدیمی ما ، به همین سادگی زنگ روز قبل و گفتگویمان آخرین زنگ تماس ما بود .

 به قول صفی علیشاه :

  دم  غنیمت دان که عالم یک دم است               آنکه با دم همدم است او آدم است


،
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد