گویند روباهی خروسی را بربود . خروس در دهان روباه گفت حال که از خوردن من چشم نپوشی ، نام یک نبی را بر زبان آر تا مگر به حرمت او سختی جان کندن بر من آسان آید ،قصد خروس آن بود که روباه دهان به گفتن کلمه ای بگشاید و او بگریزد .
روباه دندانها را بر هم فشرد و نام جرجیس برد .
کتاب امثال و حکم نوشته علی اکبر دهخدا
یکی دو سال قبل از انقلاب استادی داشتیم بنام پروفسور دادبه در آنزمان چهره اش حدود شصت و دو سه ساله نشان میداد با موهای جو و گندمی و سبیلی نسبتا کشیده و آراسته ،درس تاریخ و تمدن ایران با او بود. در درس و بحث بر اهمیت فکر و اندیشه در زندگی و رقم خوردن عاقبت افراد همچنین فهم تاریخی ایرانیان تاکید داشت ، همواره می گفت نباید فرصت ها را از دست داد و در آن مقطع با اشاره به فرهنگ غنی ایرانیان و تازه به دوران رسیدن آمریکائیان از آمزیکا به عنوان مملکت دراز گوشان یاد میکرد. تکیه کلام او چند نکته حکیمانه و یکی دو بیت از اشعار مولوی بوداز جمله :
ای برادر تو همان اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای
( مثنوی مولوی دفتر دوم )
و این شعر که
دم غنیمت دان که عالم یک دم است آنکه با دم همدم است آن آدم است
( منتسب به صفی علیشاه )
استاد خیلی نغز و پر مایه سخن میگفت و بر در یافتن لحظات عمر تاکید می ورزید و میگفت :هر دمی که بیهوده بگذزد گناهی است نا بخشودنی.
استاد دادبه یکروز در کلاس داستان زندگی کودکی ایلاتی را تعریف کرد و گفت این پسر با وجود تمایل و انگیزه شدید به درس و تحصیل امکان رفتن به مدرسه را نداشت و برای کمک به خانواده مجبور بود روزگار را در نوجوانی به کار چوپانی بگذارند اما همواره در حسرت درس خواندن و مدرسه رفتن بود تا اینکه به مرور درسن چهارده ، پانزده سالگی در کنار کار خود به فراگیری و خواندن و مطالعه پرداخت . آنقدر خواند و آموخت که بدون اینکه به مدرسه و آموزشگاهی برود سال ها بعد، شورایی از استادان دانشگاه صلاحیت او را برای تدریس تشخیص دادند و او به عنوان استاد وارد دانشگاه شد و . . استاد به اینجای داستان که رسید با چشمانی پر از اشک و بغضی در گلو گفت "اینک آن چوپان ایلاتی در برابر شماست".
راستش در آنزمان پروفسور دادبه بخوبی به ما معرفی نشد .نکاتی را که گفتم یادی بود از کلاسی که با وی داشتیم، از دو سه تن از دانشجویان و همکلاسی های آن سال ها نیز در مورد ایشان پرس و جو کردم هیچکدام شناخت بیشتری از وی نداشتند ،در سال ها و تحولات بعدی نیز هیچگاه دیده نشد یا لا اقل من و دوستان هم دوره از وی خبری نیافتیم . استاد دادبه هرکه بود داستان زندگی و روش سخن گفتن و عشق و علاقه اش به کشور از دیگر استادان آن مقطع بسیار متفاوت بود .