دُرج

وب نوشت سعید فانیان

دُرج

وب نوشت سعید فانیان

میان پیغمبرها جرجیس را پیدا کرده

    گویند روباهی خروسی را بربود . خروس در دهان روباه گفت حال که از خوردن من چشم نپوشی ، نام یک نبی را بر زبان آر تا مگر به حرمت او سختی جان کندن بر من آسان آید ،قصد خروس آن بود که روباه دهان به گفتن کلمه ای بگشاید و او بگریزد .

   روباه دندانها را بر هم فشرد و نام جرجیس برد . 





       کتاب امثال و حکم نوشته علی اکبر دهخدا

نام خانوادگی در ایران


  پیشینه نام خانوادگی برای مردم در ایران چندان  دور و قدیمی  نیست . در گذشته نه چندان دور بجز تعدادی از درباریان و وابستگان به حاکمیت که القاب و عناوینی  برای خود دریافت میکردند یا میخریدند عامه مردم در محل معمولا بنام پدر و پدر بزرگ و نیز  گاهی مهارت و شغل خود معروف بودند و معرفی میشدند. اوج خرید و فروش القاب و عناوین برمیگردد به دوره ناصرالدین شاه قاجار،البته لقب و عنوان معمولا به پولداران و وابستگان درباری که امکان دادن هدیه و پرداخت وجه در سطح بالا داشتند داده میشد در عین حال تعداد بسیار کمی از خانواده ها نیز معروفیت تاریخی داشتند. انتخاب نام خانوادگی به شکل امروزین در سطحی محدود و در میان روشنفکران از دوران مشروطیت معمول شد ،اما بصورت عام و فراگیر از ابتدای دوره رضا شاه در سال 1304 شروع شد و طبق مصوبه مجلس شورای ملی در آنزمان استفاده از القاب گذشته منسوخ و  داشتن نام خانوادگی برای کلیه اتباع ایرانی اجباری شد .
در انتخاب نام خانوادگی غالبا انتساب به یک فرد مهم یا پدر بزرگ و جد پدری ، شغل ، شهر و محل سکونت فرد و اجداد و دودمان او بیشترین نقش را داشته است در عین حال  مواردی چون ،بی سوادی گسترده و بی اطلاعی مردم ،دخالت و تصمیم گیری مامورین ثبت احوال و گاه اشتباه آنها  نیز در تعیین نام فامیل اشخاص موثر بوده است . در شروع نام گذاری ها و دریافت نام خانوادگی به دلیل ساکن بودن بیش از 80 در صد مردم در روستاها ، در دسترس نبودن ثبت احوال و مراجعه  سالانه یا چند ماه یکبار مامورین به محل که معمولا در خانه کدخدا یا روحانی و بزرگ محل صورت میگرفت ،  شرایط برای بروز اشکالات و اشتباهات یا انتخاب نامی بدون میل مراجعه کننده فراهم  بود ، بعداز پیروزی انقلاب اسلامی به نام خانوادگی و تعویض و تصحیح فامیل های غیر معمول یا بی معنا توجه شد و بسیاری فامیل خود را تغییر دادند یا تصحیح کردند و پسوند و پیشوند های غیر متعارف را حذف کردند .در حال حاضر شاید نیمی از جمعیت ایران دارای نام های خانوادگی مشابه ،معروف و پر شمارند چنانچه نام هایی چون محمدی ، احمدی ، حسینی،حسنی ،موسوی  و هاشمی بصورت انفرادی یا ترکیبی با پیشوند و پسوند بیشترین تعداد را در نام های خانوادگی موجود دارند، هنوز هم پسوند هایی که متعلق به یک محل یا شغل ولی برای سایرین نا شناخته  است وجود دارد مثل سگوندی که تعلق به طایفه ای را میرساند یا بز چلویی و امثال آن . ازآثار دخالت های ماموران در نام فامیل افراد نشانه های زیادی وجود دارد دریک خانواد از آشنایان ما از چهار برادر ،دو برادر فامیل درخشان و دونفر دیگر درفشان دارند معلوم است که این تفاوت را مامور ثبت احوال ایجاد کرده است  . فامیلی را بنام دست بر دهان میشناسم ،سالها پیش از فرد مسن خانواده دلیل انتخاب این نام را پرسیدم گفت برای انتخاب نام خانوادگی در ثبت احوال شغلم را پرسیدند و من پاسخ دادم کار و بارمان دست است و دهان، یعنی کارمیکنیم و لقمه ای نان در میآوریم ،مامور ثبت هم نوشته دست بر دهان ،هنوز هم نام فامیل های عجیب و غریب وجود دارد ،دوستی تعریف میکرد چند سال پیش در منطقه شرق تهران معلم بوده  و دانش آموزی داشته  است با نام خانوادگی ، پیکان قراضه ، البته نمونه های مشابه همچنان زیادند .گفته میشود مجموعا حدود ده هزار نام خانوادگی در ایران وجود دارد .

چوپانی که استاد شد


   یکی دو سال قبل از انقلاب استادی داشتیم بنام پروفسور دادبه در آنزمان چهره اش حدود شصت و دو سه ساله نشان میداد با موهای جو و گندمی و سبیلی نسبتا  کشیده و آراسته  ،درس تاریخ و تمدن ایران با او بود. در درس و بحث بر اهمیت فکر و اندیشه  در زندگی و رقم خوردن  عاقبت  افراد همچنین  فهم تاریخی ایرانیان  تاکید داشت ، همواره می گفت نباید فرصت ها را از دست داد  و در آن مقطع  با اشاره به فرهنگ غنی ایرانیان و تازه به دوران رسیدن آمریکائیان از آمزیکا به عنوان مملکت دراز گوشان یاد میکرد. تکیه کلام او چند نکته حکیمانه و یکی دو بیت از اشعار مولوی بوداز جمله :


   ای برادر تو همان اندیشه ای                     مابقی خود استخوان و ریشه ای  

      ( مثنوی مولوی دفتر دوم )

و این  شعر که

 دم غنیمت دان که عالم یک دم است               آنکه با دم همدم است آن آدم است

     ( منتسب به صفی علیشاه )


 استاد خیلی نغز و پر مایه سخن میگفت و بر در یافتن لحظات عمر تاکید می ورزید و میگفت  :هر دمی که بیهوده بگذزد گناهی است نا بخشودنی.


    استاد دادبه یکروز در کلاس داستان زندگی کودکی ایلاتی را تعریف کرد و گفت  این پسر با وجود تمایل و انگیزه شدید به درس و تحصیل امکان رفتن به مدرسه را نداشت و برای کمک به خانواده مجبور بود روزگار را در نوجوانی به کار چوپانی بگذارند اما همواره در حسرت درس خواندن  و مدرسه رفتن بود تا اینکه به مرور درسن چهارده ، پانزده سالگی در کنار کار خود به فراگیری و خواندن و مطالعه پرداخت . آنقدر خواند و آموخت که بدون اینکه به مدرسه و آموزشگاهی برود سال ها بعد، شورایی از استادان  دانشگاه صلاحیت او را برای تدریس تشخیص دادند و او به عنوان استاد وارد دانشگاه شد و . . استاد به اینجای داستان که رسید با چشمانی پر از اشک و بغضی در گلو گفت "اینک آن چوپان  ایلاتی در برابر شماست".

 راستش در آنزمان پروفسور دادبه بخوبی به ما معرفی نشد .نکاتی را که گفتم یادی بود از کلاسی که با وی داشتیم، از  دو سه تن از دانشجویان و همکلاسی های آن سال ها نیز در مورد  ایشان پرس و جو کردم هیچکدام شناخت بیشتری  از وی نداشتند ،در سال ها و تحولات بعدی  نیز هیچگاه دیده نشد یا لا اقل من و دوستان هم دوره از وی خبری نیافتیم . استاد دادبه  هرکه بود داستان زندگی و روش سخن گفتن و عشق و علاقه اش به کشور  از دیگر استادان آن مقطع بسیار متفاوت بود .