تعداد زیادی از گویندگان ،مجریان ،هنرمندان و کارشناسان و صاحبنظران رسانه در میان ما بودند و سالها در رسانه سیما یا صدا خاطره آفرینی کردند و اینک سال هاست که به دلایل مختلف در رسانه نیستند،برخی باز نشسته و برخی باز خرید شدند ،برخی ادامه همکاری ندادند و برخی فرصت همکاری نیافتند ،متاسفانه در صدا و سیما از این هنرمندان و خاطره آفرینان کمتر یاد شده است و کمتر فرصت و انگیزه ای برای این منظور فراهم میشود .در این یادداشت بنا دارم در حد یاد و خاطر شخصی ام از برخی از این عزیزان که بویژه در دهه شصت و در دوران جنگ تحمیلی در حوزه خبر همکاربوده ایم و از نزدیک با هم کار کرده ایم یاد کنم .مسلما تلاش صادقانه این هنرمندان در آن مقطع دشوار با امکانات بسیاراندک آن زمان و در شرایطی که عده ای از همکارانشان کشور را ترک کرده و متاع هنری خود را در بازار دیگران عرضه می داشتند ارزشمند و گرانقدر است .اما تعدادی از این همکاران :
ناصر مستور کاشانی از عزیزانی است که از سال 1359 تا1382در حوزه سیاسی صدا و سیما فعال بود ،عمده دوران فعالیت وی به گویندگی اخبار رادیو گذشت ،بویژه اجرای اخبار مشروح نیمروزی رادیو در سالهای 1359 تا 1375 و چند سال نیز مدیریت گروه سیاسی شبکه دو را بر عهده داشت و در سال 1382 زودتر از موعد خود را بازنشسته کرد . کاشانی صدایی پر و احاطه خوبی براجرا داشت ،او در مقطع ورود به کار گویندگی کمتر از بیست سال داشت. آقای کاشانی درخردادسال 1361 و در روز آزادی خرمشهر از تحریریه خبر باتفاق آقای محمود کریمی(علویجه ) از پخش رادیو خبر آزادی خرمشهر را با گفتن و تکرار"شنودگان عزیز توجه فرمایید .."اعلام کردند .
اسدالله اسماعیلی چهار ،پنج سال از دوره جنگ را بعنوان گوینده مشروح خبر سیما با تلویزیون همکاری کرد و بعد از آن خارج از صدا وسیما در ارگانهای دولتی و سپس بخش خصوصی فعالیت داشت، او نیز در زمان اجرای خبر در کارش موفق بود - آقای علوی نیز جوانی بود که در همان مقطع یکی دو سال در تلویزیون خبر اجرا میکرد .
خانم سهیلا درودی گوینده جوانی بود که از ابتدای شروع جنگ چند سالی بعنوان گوینده خبر رادیو و سپس بعنوان کارشناس ،مجری و گوینده برنامه های سیاسی صدا و سیما ادامه همکاری داد و در کار خود موفق بود . آقای قاسم افشار از گویندگانی است که در آن مقطع از ابتدا با خبر سیما و در موارد اندکی با صدا همکاری داشت و بعنوان گوینده اصلی، اجرای خبر مشروح تلویزیون را برعهده داشت و همواره بعنوان چهره شاخص خبر سیما مطرح و بر کارش مسلط بود. افشار دو سال پیش همکاریش را با خبر پایان داد ، او هیچگاه در استخدام صدا و سیما نبود. آقایان محمد رضا حیاتی ، حسن سلطانی و فئواد بابان از دیگر همکاران خبر در دهه شصت و دوره جنگ بودند که همکاریشان با صدا و سیما و بطور عمده خبر کما بیش ادامه یافته است ،البته گویا همکاری آقای بابان درماه های اخیر پایان یافته و بازنشسته شده است ،از گویندگان دیگری که در این مقطع زمانی همکاری و فعالیت داشتند لازم است ازخانم ها منیر مراد و صفیه مظلومی و شاقول نام ببرم ،همچنین آقای ناصر احمدی که ابتدا در خبر رادیو سپس سیما و در ادامه در واحد دوبلاژ به فعالیت پرداخت و اینک حضور و فعالیت او در حوزه دوبلاژ ادامه دارد .
بدیهی است که دوستان و همکاران بیشتری در دهه شصت و سالهای جنگ فعال بودند، من صرفا از کسانی یاد کردم که با آنها آشنا بودم و بعنوان سردبیر ، مدیر و مدیرکل خبر در آن سالها با ایشان کار کرده ام و البته کمتر دیده ام که از آنها یادی بشود ،در این زمان از همه آنها اطلاع ندارم اما امیدوارم همه این عزیزان سلامت و سرافراز باشند .
از مجموع همکاران فعال و زحمتکش و کم توقع خبر در آنزمان از خانم ریاضی متاسفانه من و دوستان قدیمی خبر اطلاع دقیقی در دست نداریم ،آقایان حسین نادری و اسماعیل کرمی نیز به سرای جاودان شتافته اند ، برای ایشان نیز غفران و رحمت الهی مسئلت دارم .
عکسی مربوط به سال 1371 از سوی یکی از عزیزان همکار در اختیارم قرار گرفت که تقدیم دوستان می کنم در این زمان واحدمرکزی خبر و پخش اخبار صدا و سیما در هم ادغام شده بود و مسئولیت آن بر عهده اینجانب بود .عزیزان حاضر در عکس از چب به راست با مسئولیت آنزمانشان عبارتند از : بیژن نوباوه وطن (خبرنگار و سردبیر اخبار بامدادی سیما ) مجید پاسداری مدیر مونیتورینگ ،عباس خالد نژاد سردبیر اخبار ورزشی ،هدایتی گوینده خبر رادیو ، فواد بابان گوینده اخبار سیما ،فریدون احمدوند مدیر اخبار خارجی ،حسن سلطانی گوینده اخبار سیما ،سعیدفانیان مدیرکل پخش اخبار و واحدمرکزی خبر،ناصرمستور کاشانی گوینده اخبار صدا ،محمدرضا حیاتی گوینده اخبار سیما ،محمدعلی پیرمرادیان مدیر کل تفسیر وبرنامه های سیاسی ،نی زن حسینی تهیه کننده خبر صدا وسیما ،آریایی دبیر خبر سیما .
عکس بعدی نیز مربوط است به سال 1371 و در آن آقایان بابان ،افشار ،سلطانی ،کاشانی و حیاتی دیده می شوند .
چون در چند سال گذشته کمتر در نوشته و یادمانی نام و یاد آقای حسین نادری گوینده پیشکسوت خبر را دیدم بنظرم مناسب آمد تا با ذکر برخی خاطرات از او بیشتر یاد کنم، چون این هنرمند علاوه بر طنین صدای ملایمی که داشت در تواضع و ادب نمونه و از بسیاری از همکاران و همراهان خود مستثنی و شاخص بود.
رفاقت و آشنایی من با مرحوم حسین نادری در سالهای ۶۲ و ۶۳ آغاز شد، در آنروزگار من سردبیری جوان بودم ( با ۲۵، ۲۶ سال سن ) و او گوینده ای پیشکسوت با حدود ۵۱، ۵۲ سال سن بود.علاوه بر موقعیت همکاری ونوبت های کاری مشترکی که در اخبار نیمه شب رادیو با آقای نادری پیش می آمد، همکاری و رفاقتم با مرحوم اسماعیل کرمی گوینده قدیمی و دبیر خبر و دوست صمیمی و همراه مرحوم نادری نیز این رابطه را نزدیکتر کرده بود.
آقای کرمی گفت یکروز از آقای نادری داستان " تغار علیشاه " را بپرس. پرسیدم و آقای نادری در فرصتی با لبخند و البته قدری رودربایستی داستانی را برایم تعریف کرد .از آن بعد تا سالها هر وقت بهم می رسیدیم هر دو می خندیدیم.
آقای نادری می گفت داستان هایی از دراویش اطراف مشهد شنیده ومشتاق بودم از نزدیک شیوه کار و مسلک آنها را ببینم .طبق گفته آقای حسین نادری یکی از دوستانش او را به حلقه دراویش در منطقه ای دور وکوهستانی معرفی کرد ، قطب آنها در فاصله ای دورتر و در ارتفاعی از کوه قرار داشت و افراد تازه وارد پس از طی مراحلی از خویشتن داری و امساک به حضور قطب می رسیدند و توسط او در جمع پذیرفته می شدند و لقبی دریافت می کردند، مرحوم نادری هم این مسیر را طی می کند و پس از چهل روز به حضور قطب می رسد، طبق روال ابتدا پذیرایی ازمیهمانان تازه وارد صورت می گرفت . آقای نادری که در این مدت قدری گرسنگی کشیده بوده است، دیگر تحمل نمی کند و غذایی سیر می خورد ، نوبت به پذیرش قطب و اعطای لقبی درخور که می شود گویا وی از قبل آقای نادری را زیر نظر گرفته بود لذا می گوید ما ایشانرا به لقب " تغار علیشاهی " ملقب می کنیم ، البته این لقب و منصب پایدار نمی ماند و آقای نادری آن جمع را تر ک می کند.
دریکی از شب های زمستانی همان ایام ( ۱۳۶۳ ) در پایان اخبار نیمه شب ( حدود ساعت یک بامداد ) در فضای پوشیده از برف محوطه جام جم با یکی دو تن از همکاران آن بخش خبری از جمله خانم سهیلا درودی گوینده جوان آنزمان منتظر سرویس برگشت بودیم . از آقای نادری سوال کردیم شما هم امشب همان مسیر غرب تهران و با سرویس ما می آیید. ؟ آقای نادری در حالی که پالتوی بلندی پوشیده و کلاهی بر سر نهاده و دستمال گردنی انداخته بود و روی برف ها قدم می زد، گفت امشب این فضا مرا یاد بچگی هایم انداخته است . منزل خودم نمی روم .می خواهم بروم طرف تجریش خونه مادربزرگم و زیر کرسی او بخوابم . شکل گفتن و حال و هوای آن لحظه او بی نهایت با مزه،صادقانه و جالب بود و باعث شد که لحظاتی را صمیمانه با هم بخندیم . مادربزرگش در آنزمان زنده بود اما کمتر از پانزده سال بعد هم مادربزرگش هم مادرش و هم خود او فوت کرده بودند.
یک روز آقای نادری پس از اجرای خبر بهمراه یکی از خانم های گوینده با نام کوچک صفیه در حالی که ازبرخورد وپیشآمدی به شدت ناراحت بود در پاسخ سوال من که علت ناراحتی اورا پرسیدم ، صرفا گفت: خدا رحمت کند پدر ایشان را که نام با مسمای سفیهه (با اشاره به نام خانم صفیه ، گوینده همکارش ) برایش انتخاب کرده است واقعا برازنده ایشان است .