دُرج

وب نوشت سعید فانیان

دُرج

وب نوشت سعید فانیان

پرفسور پیتر ایوری و زبان فارسی


پروفسور پیتر ایوری (     peter Avery   )  ایرانشناس  انگلیسی معاصر از چهره های موثر در آموزش   و توسعه زبان و ادبیات فارسی در انگلستان و پهنه وسیع تر ، اروپا و غرب است . آقای ایوری طبق گفته خودش طی مصاحبه ای که در سال ۱۳۷۶ و در محل اقامت خود با او داشتیم ،  از دوران کودکی  نام حافظ و اشعار او  را اولین بار از برخی  اطرافیان مسن خود از جمله پدر و پدر بزرگش شنیده بود و با اتفاقات  سالهای بعد در زندگی اش به مرور  با زبان فارسی آشنا شد.

 ایوری جوان در دوران جنگ جهانی دوم  به نیروی دریایی انگلیس  پیوست و از آن طریق  به هند رفت با یادگیری زبان اردو ،  آشنایی اش با زبان فارسی بیشتر شد .به گفته او  زبان اردو  زبانی است ترکیبی که بیشترین لغات و اصطلاحات آن فارسی و مقداری هم عربی و هندی  است .پیتر ایوری به دلیل زمینه فرهنگی و آشنایی خانوادگی، در جوانی بیشتر به یادگیری  زبان فارسی  علاقمند شد و در مدرسه مطالعات خاورمیانه دانشگاه لندن به فراگیری زبان فارسی و عربی پرداخت ، بعدها به عنوان کارمند شرکت نفت انگلستان به ایران آمد و طی دوران حضور مطالعات و بررسی های خود در مورد زبان و ادبیات فارسی را گسترش داد ، او با تعدادی از استادان  تراز اول زبان فارسی در آن دوران  به ویژه استاد مجتبی مینوی ارتباط نزدیک و رفاقت داشت .

به عقیده پروفسور زبان فارسی زبانی وسیع و نسبت به زبان های دیگر حتی آلمانی ، انگلیسی و حتی زبان های رومانس مثل فرانسوی و ایتالیایی توسعه یافته تر است . به عقیده ایوری یک پارادوکسی وجود دارد به این شرح که زبان های کهن دستور زبانشان ساده تر است  و زبان فارسی به عنوان زبانی کهن و تمدنی  نیزدستور زبانش نسبتا ساده است ، اما اصطلاحاتش بسیار وسیع و فراوان است به نحوی که یک عمر برای فراگیری آن ها کم است .او معتقد بود که زبان فارسی  زبانی استوار و پراگماتیک است .

پروفسور ایوری در دوران دانشجویی به دلیل علاقه به حافظ به اتفاق   یکی از شاعران انگلیسی  به نام جان هیث استابز  (    john   heath S taubbs   ) سی  غزل از حافظ  و تعدادی از رباعیات عمر خیام را ترجمه کردند و به صورت کتاب به چاپ رساندند .( سال ۱۹۵۲ م)

پیتر ایوری در طول تدریس خود تعداد زیادی دانشجو و محقق در حوزه ایرانشناسی و زبان و ادبیات فارسی تربیت کرد ، دکتر جان کوپر که مدتی نیز ریاست  بخش زبان و ادبیات دانشگاه کمبریج بود از شاگردان او بود و پس از فوت کوپر ، ایوری مجددا مسولیت دپارتمان را بر عهده داشت . پرفسور ایوری  در دوران فعالیت های دانشگاهی مقالات متعددی در مورد ادبیات معاصر ایران به چاپ رساند از جمله مقالاتی در مورد آثار صادق هدایت و صادق چوبک ولی به گفته خودش ، به دلیل مشغله زیاد ، نوشتن کتاب و تالیفات بیشتر او در دوران بازنشستگی  صورت گرفت .ترجمه و برگردان  دیوان حافظ ،تصحیح مجتبی مینوی به زبان انگلیسی ( سال ۲۰۰۶ میلادی ،۱۳۸۴ شمسی ) و کتاب منطق الطیر فریدالدین عطار، در ۱۳۷۶ ، ( ۱۹۹۶ م )

 پرفسور ایوری در سالهای پایانی عمر خویش در  کینگز کالج کمبریج، در محل مناسبی که دانشگاه در اختیارش قرار داده بود اقامت داشت و تا پایان به آموزش و تحقیق در حوزه زبان و ادبیات فارسی و ایرانشناسی ادامه داد .

پیتر ایوری در سن ۸۵ سالگی ،آبانماه سال ۱۳۸۷  درگذشت ، او همیشه در گفتگوهایش عشق و علاقه وافرخودرا  به فرهنگ  ایران و به خصوص زبان و ادبیات فارسی یادآور می شد و برای شاعران پرآوازه ایران به ویژه حافظ که او را از بزرگترین شاعران جهان میدانست جایگاه رفیعی  در ادبیات جهان قایل بود.

بخش بیشتر دیدگاه های پروفسور ایوری که در متن بالا مطرح شد ، آقای ایوری در گفتگوی تلویزیونی و برنامه ای به نام محرم راز به تهیه کنندگی آقای حمید خیرالدین اظهار داشت و برنامه مذکور در سال ۱۳۷۹ در شبکه جهانی جام جم پخش شد .


با مرام های کمیاب

 دوشنبه  دو هفته پیش ساعت هفت صبح عازم فرودگاه بودم .از طریق اسنپ ماشین گرفتم ، راننده آقایی جا افتاده  و مبادی آداب بود ،  چمدانی همراه خود داشتم ولی مدتی بود دستم از بازو مشکل داشت و پزشک گفته بود فعلا تا اطلاع بعدی وسیله ای بیشتر از سه کیلو نباید جابجا کنی ، چند بار به ناچار ناپرهیزی کرده بودم ، در نتیجه برای چندین روز درد کتف و مفصل بازو در خواب و بیداری امانم را بریده بود ،با توجه به تجربیات  قبلی که حتی بعضی  راننده های جوان هم در چنین مواقعی از ماشین هم پیاده نمیشدندو در نتیجه جابجایی چمدان یا هر وسیله همراه ،گرفتار درد بعدی شده بودم ، پیش خودم فکر میکردم کاش راننده ای که میاد جوان و قدری با معرفت باشد ، ماشین کرایه که از راه رسید ،با دیدن فردی مسن تر از خودم ،  به کلی  انتظار و احتمال کمک گرفتن را فراموش کردم،  اما قبل از اینکه تاملی بکنم ،راننده سریع پیاده شد و در چشم به همزدنی، چمدان را در صندوق عقب ماشین گذاشت ، ازش تشکر کردم ، گفت وظیفه بود ، کاری نکردم و در ادامه پرسید به نظرشما سن من چقدر ه ، گفتم فکر میکنم ۶۳ یا ۶۴ سال باید داشته باشید ، گفت ۷۲ سال دارم ولی شکر خدا  سالمم و مشکلی ندارم .بازهم تشکر کردم و برایش سلامتی و دل خوش آرزو کردم .گفت شما هم سنی ازت گذشته ولی من هر روز با  مردمانی از قشرهای مختلف و در سنین مختلف ، از جمله با جوان ها سرو کار دارم ، کمتر کسی را می بینم که از زندگی اش راضی باشه و به داشته هاش فکر کند ،محبت ها کم شده و بیشتر و بدتر از همه چیز اینکه در جامعه  گذشت مردم نسبت به یکدیگر خیلی کم شده ، نمیدونم چرا به اینجا رسیدیم . گفتم شاید از مشکلات فراوانی است که دور و بر زندگی  ما هست ، از گرفتاری ها و دغدغه هایی که  روزمره داریم . گفت همه این ها درست ، اما یک چیز مهم دیگر هم هست و آن نداشتن توقع زیادی از دیگران و گذشت نسبت به یکدیگر هست ،اگر داشته باشیم ، خیلی از مشکلاتمان رفع و رجوع نیشود ، یعنی امروزه خودمان هم نسبت به یکدیگر  گذشت نداریم ، از مشکلاتمان کم نمیکنیم .

راننده محترم که خود را حاج علی معرفی کرد ، میگفت من بازنشسته ام در حد نیاز  و برای کمک خرج زندگی ،در روز چند تا مسافر جابجا میکنم ، بارها تجربه کرده ام ، اگر به مردم خدمت کنی ، گاهی در جایی که میتوانی بهشون کمک کنی یا نسبت به کسی که ندارد و مستاصل است گذشت کنی ، هم حال طرف مقابلت خوب میشه ، هم حال خودت و هم در وانفسا و هیاهوی موجود شما میتوانی در حد بضاعت سبب خیر رساندن و آرامش دیگران شوی

 حاج علی راننده می گفت ، چند روز پیش آقای جوانی را به مقصد فرودگاه امام سوار کردم . در بین راه و زمانی که در حال پیچیدن و گردش به بزرگراه  منتهی به فرودگاه بودم ، ماشینی از راه رسید و بی هوا ،محکم به درب ماشین پژو من کوبید ، به ناچار توقف کردیم و از ماشین پیاده شدیم ، راننده مقصر جوانی بود که با این تصادف رنگش پریده و مثل گچ سفید شده بود ، نگاه کردم دیدم داره گریه میکنه و با قسم و آیه میگه ماشین برادرش را برای چند ساعت قرض گرفته تا باهاش کار کنه و کمک خرجی برای خود فراهم کند ، حاج علی با دیدن حال آن جوان با اینکه نگران هزینه و خسارت وارده هم بودم بهش دلداری دادم و گفتم جوان گریه نکن ، کاری است که شده ، همین که سلامت هستیم و به ماشین شما هم خسارتی وارد نشده خدا را شکر ، گفتم میتونی بری خدا کریمه ، بالاخره باوجود اینکه جوان راننده باورش نمی شد ، راهی اش کردم که برود ، فقط بهش گفتم ، اولا ازین پس بیشتر مواظب باش ، دیگر اینکه سعی کن در زندگی گذشت داشته باشی ، او رفت ولی مسافر جوان همراهم اعتراض شاکی شد که چیه ، توکه اینقدر حاتم بخشی میکنی چطور کرایه من را ۸۷ هزارتومان نوشتی و کمتر نگرفتی ، گفتم ان مبلغ را نرم افزار تعیین کرده ، داستانش فرق میکنه ،ما هم از این راه لقمه نانی میخوریم ولی اگر واقعا نداری ، از کرایه میگذرم  .

براش تعریف کردم که چند روز پیش بالا شهر مسافر داشتم از فرعی به خیابان اصلی میامدم ،ذهنم مشغول بود، فکرم متمرکز نبود ، یک دفعه دیدم با ماشینی خیلی شیک و گران قیمت شاخ به شاخ شدیم ، از آن ماشین هایی که سقفش کنار میره ، جوانی پشت فرمانش نشسته بود ، محکم ترمز کرد ، گوشه سپر ماشینم به چراغ و درب جلو ماشین خورد ، ایستادم و بهت زده نگاه کردم ، جوان راننده بلند گفت کجایی پدر جان مثل اینکه کلا اینجا نیستی ، گفتم شرمنده ام ، راست میگی ، برای یک لحظه اینجا نبودم ، براندازی کرد و بعد از مکث نسبتا طولانی ، گفت ، برو پدر جان ،ولی واست را جمع کن و بیشتر مواظب باش ، ازش تشکر کردم و رفتم . امروز به محضی که این ماجرای تصادف  برایم پیش آمد یاد وضعیت چند روز پیش خودم افتادم ، دیدم واقعا باید ببخشی و بگذری تا دیگران هم بر توببخشند و از اشتباهاتت بگذرند .  با مرامی و بخشش در این زمانه کم شده ولی هنوز از بین نرفته است .

یادی از مرحوم سید محمود دعایی

 سید محمود دعایی پیشکسوت مطبوعات ایران ، شخصیتی که حدود ۴۰ سال عهده دار سرپرستی موسسه مطبوعاتی اطلاعات بود ، روز ( ۱۵ ) پانزده خرداد ماه ( ۱۴۰۱ ) درگذشت ، او تا روز قبل از فوت فعال بود و در هفته های اخیر همچنان در مجالس و محافل رسانه ای همراه اهالی رسانه و هم پای زحمت کشان مطبوعات حضور داشت . آخرین سخنرانی او هفته قبل از فوت ( هفته اول خرداد ) درمراسم بزرگداشت و تکریم دکتر محمد علی اسلامی ندوشن بود.  در مورد شخصیت محترم ، فرهیخته و متواضع او طی همین یکی ، دو  روز بسیار گفتند و نوشتند . خاطرات خوب و تاثیرگذار از زندگی او ، تنگدستی  و سخت کوشی مادر تنهایش  ، آبرومندی  و تلاش هایی که در زندگی داشته است . تواضع و افتادگی بیش از حد او که به قول نویسنده معروف هوشنگ مرادی کرمانی،  افتادگی و تواضع را شرمنده کرده بود، همه و همه توسط  نویسندگان ، فعالان سیاسی ، فرهنگی ، رسانه ای در طیف های مختلف فکری  نوشته و بیان شده است .

در فرصت های متعددی که طی سالیان گذشته برای دیدار و مجالست با جناب دعایی پیش آمد ، همواره از تواضع ، افتادگی و صحبت های سنجیده او بهره میگرفتم ، خصلت هایی که در رفتار او نهادینه شده بود و در مراوده و ارتباط همه افراد مراعات میکرد .

خدا را شکر که در مورد این شخصیت پاکدست قریب به اتفاق همه از خوبی هایش گفتند و نوشتند . . .حتی اگر کسی نقد داشته است ، در مقام مقایسه با دیگر عناصر حاضر در حوزه مطبوعات به ویژه موسسه همتراز اطلاعات ،وجود مرحوم دعایی طی چند دهه درمقام سرپرستی موسسه اطلاعات و آثار و برکات او را غیر قابل انکار دانسته اند .

 در همین وبلاگ چند سال پیش از این مطلبی را همراه با عکس آقای دعایی تحت عنوان با پیشکسوت مطبوعات نوشته ام .

 یادش گرامی و روانش شاد باد .